کد مطلب:313549 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:316

مرض یرقان مزمن توسط حضرت ابوالفضل العباس شفا داده شد
حجةالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محمد علی برهان طی نامه ای سه كرامت زیر را مرقوم داشته اند:

1. خانواده ی این حقیر، مسمی به معصوم. برهانی، در سال 1345 شمسی مدت هفت ماه تمام به مرض یرقان مزمن مبتلا شده بودند، به طوری كه بارها به اطبای قدیم و جدید مراجعه كردیم. اما هر چقدر معالجه و مداوا نمودیم بهبودی حاصل نشد و كسالت و مریضی او به شدت بیشتر گشت. تا اینكه شبی خود این حقیر، بدون اطلاع همسر مریضم، عریضه ای به حضرت ابوالفضل علیه السلام نوشتم و آن را در چشمه ی آب امامزاده ی محل در فریدن انداختم و شفای او را از آن حضرت خواستم. خیلی مضطرب بودم، چون كه دو بچه ی خردسال هم داشتیم. به هر حال، خود مریضه ی مرقومه هم مكرر می گفت: یا اباالفضل العباس علیه السلام، تو به دادم برس و شفایم بده!

تا اینكه یك روز صبح كه برای خواندن نماز بیدار شدم، دیدم به خواب رفته است و دیگر صدای ناله و یا ضجه و خلاصه صدایی همانند شب های قبل از او به گوش نمی رسد. پس از ادای نماز صبح، مریضه ی نامبرده بیدار شد و مكرر صلوات می فرستاد و می گفت: قربان حضرت ابوالفضل علیه السلام بشوم كه شفایم داد. آثار یرقان به كلی از جسم او محو شده بود. آری، با سلامت كامل بلند شد و مشغول امور خانه داری و سرپرستی بچه ها گردید و غذا را هم با كمال میل خورد.

از او پرسیدم: چطور شد كه شفا گرفتی؟ جواب داد: دیشب با نهایت



[ صفحه 371]



اضطراب، پی در پی صدا می زدم یا اباالفضل العباس علیه السلام به دادم برس، تا آنكه خوابم برد. در عالم خواب، دیدم در بیابانی وسیع هستم كه منتهی می شد به كنار دجله. آبی كه نهری عریض و طویل بود و نخلهای خرمایی هم در كنار آن دیده می شد و افزون بر این همه، یك ساختمان خیلی بزرگ و عالی به چشم می خورد كه دو طبقه بود و هر طبقه ی آن چندین اطاق داشت و عده ی زیادی جمعیت دنبال یكدیگر، یا اباالفضل گویان، به سوی آن قصر باشكوه می رفتند. من از آنها سؤال كردم كه شما كیستید و كجا می روید و این قصر از چه كسی است؟ در پاسخ من گفتند: ما هم مریضیم و حاجتمندیم و گرفتاری داریم، و این قصر باشكوه هم شفاخانه ی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام است. الآن هم خود آن حضرت به همین قصر تشریف آورده اند، و ما می رویم دست به دامن آن حضرت بشویم.

من هم در پی آن جمعیت به طرف آن قصر باشكوه راه افتادم. به ایوان قصر كه رسیدم، متحیر و خسته حال و با شدت مرضی كه داشتم، پیش خود می گفتم: آیا آقا اباالفضل علیه السلام در این طبقه ی پایین تشریف دارند یا طبقه ی بالا؟ و باز مكرر می گفتم: ای مولا وای آقای بزرگوار، اباالفضل، یك نگاهی و توجهی هم به جانب من بفرمایید. من كه نمی دانم در كدام یك از اطاق های این عمارت هستید. باری، سر پله ای نشستم، كه دیدم از ایوان طبقه ی دوم یك آقای معمم و نورانی و دارای عمامه ی سبز، از سر نرده های طبقه ی بالا خم شد و فرمود: من خودم اباالفضلم، بیا از پله ها بالا و به اطاق اول دست راست برو، یك خانم بزرگواری هم آنجا هست، خدمت او باش تا بیایم شفای تو را هم از خدا بخواهم.

من از پله ها بالا رفته وارد طبقه ی دوم شدم و داخل همان اطاق اول كه فرموده بود گشتم. دیدم خانمی مجلله و نورانی در آنجا نشسته است. به من فرمود: بیا داخل اطاق، بنشین. به آن خانم سلام كردم و نشستم و عرض كردم: ای بی بی، شما كیستید؟ فرمودند: من ام البنین مادر اباالفضلم. چند روز است پسرم را ندیده ام، از بس كه مردم مریض و گرفتار به او مراجعه می كنند. تو هم غصه مخور، همین حالا پسرم عباس می آید و تو را هم به اذن خدا شفا می دهد.

چیزی نگذشت كه دیدم آن آقای بزرگوار، یعنی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، تشریف آوردند و به مادرشان سلام كردند و فرمودند: مادر، نگران نباشید كه چند روز



[ صفحه 372]



است نزد شما نیامده ام، از بس شیعیانمان گرفتارند و به من در خانه ی خدا متوسل می شوند، من هم از جدم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و پدرم علی علیه السلام و مادرم فاطمه ی زهرا علیهاالسلام و برادرانم امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در جلسات متعدد دعوت می كنم تشریف می آورند و برای شفای مریض ها و نجات گرفتاران و حاجتمندان دعا می كنیم و خداوند متعال هم دعاهای ما را در حق متوسلین به ما خانواده اجابت می كند، و گرفتاری های آنها رفع می شود و مریض ها را شفا عطا می فرماید. سپس رو به من كرد و فرمود: برای شما هم ای خانم (یعنی به مریضه ای كه عرض شد) در جلسه ی امروز دعا شد و خداوند به شما هم شفا عطا فرمود، نگران نباشید!

نیز دیدم كه آن خانم بزرگوار، كه فرمود: من ام البنین علیه السلام هستم، مثل پروانه به دور آن حضرت می گردید و از ملاقات با فرزندش اظهار خوشحالی می كرد و می فرمود: بله، خداوند به بركت پسرم همه ی مریضها را كه با خلوص نیت به او متوسل می شوند شفا می دهد؛ و در همان حال از نظرم محو شدند و من از خواب بیدار شدم، به بركات و عنایات حضرت اباالفضل العباس علیه السلام خود را سالم و شفا یافته دیدم.